یک حس قشنگ...
عزیزم ...قشنگم...شیطون مامانی...تو بودی؟؟؟؟؟؟؟؟
الان تو شرکت هستم ،نشسته بودم رو صندلی...یک دفعه با دستای نازت دل مامانی رو فشار دادی به جلو...
ای وروجک ...بازیت گرفته...منم گریم گرفته...خودت بودی...
مامانی خوابش می اومد...ولی خواب از سرش پرید...
خدا رو شکر ...حست کردم...باورم نمیشه...یعنی خودت با اون دستای کوچولوت بودی؟خدایا ممنونم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی